وقتی که غنچه غنچه لبت باز می شود
مرغ دلم پرنده پرواز می شود
وقتی که خط داغ لبت خنده می کند
امید در درون من آغاز می شود
وقتی که از نگاه تو مهتاب می چکد
چشمت پر از سکوت و پر از راز می شود
وقتی که اشک چشم تو سیلاب می شود
گویا تمام هستی ات اعجاز می شود
وقتی که با سکوت خود اعجاز می کنی
در ها به روی باغ دلم باز می شود
وقتی که سرخ می شوی از شرم و از حیا
خود بی خبر از آنکه رخت باز می شود
وقتی که نیستی و دلم در هوای توست ( تو است )
جاوید ( جم) و قافیه پرداز می شود .
چلال معزی جاوید جم 23/7/86
افقی از الست می بینم
عشق در دوردست می بینم
تیغ دشمن ستیز بران را
در کف مرد مست می بینم
آنچه می آورد گرانی را
می برد هرچه هست می بینم !
رشد و افزایش گرانی را
حاصل هر نشست می بینم
درد مردان مانده در خود را
بیشتر زانچه هست می بینم
جاوید جم ۴/۹/۸۶